چهار چیز که در زندگی اش تحقق پیدا کند و اعتقاد داشته باشد :
۱. اَن تعبُدَ الله بقدرِ حاجتکَ الیه انقدر بندگی خدا کن که بهش احتیاج داری. چقدر به خدا احتیاح داری؟ یک کسی اینجا بگوید ما می توانید برای احتیاج به خدا مرز تعیین کنیم ؟ نفس می خواهی بکشی احتیاج به خدا حرکت خون احتیاج به خدا ، حرکت قلب احتیاج به خدا ، اصلا تمام ذرات. بشر نمی تواند حدی برای نیازش تعیین کند. بشری که به این سادگی آسیب پذیر است از بین می رود همه ی وجود ما نیاز به خدا است پس همه وجودت عبادت بشود. شما چقدر کار می کنی؟میزانی که زندگی ات بچرخد، قرض داشته باشی بیشتر کار می کنی اضافه هم می ایستی. اگر اولاد داشته باشی نیاز به هزینه داشته باشد بیشتر کار می کنی. هرچقدر نیازمند باشی بیشتر تلاش می کنی. فرمود خدارا آنقدر عبادت کن که بهش نیاز داری. این یک
۱. اَن تعصیهُ بقدر صبرکَ علی النار، فرمود آنقدر معصیت کن که طاقت عذاب داری. چقدر طاقت عذاب داری ؟ هیچی. ماها که هیچی طاقت نداریم ما دستمان به آتش بخورد فریادمان بلند است . به قل یکی از علما می فرمود : جهنم رفتنی نیست ، نگو می روم نمی شود خیلی سخت است ، این عالم یک وقتی می فرمود من وقتی دعای کمیل می خوانم به این فراز فرمایش امیرالمومنین می رسم ، تردید دارم اصلا بخوانم یا نه؟ صبرتُ عَلی حرِّ نارک فکیف اصبرُ عَلی فراقِک ، این امیرالمومنین است که اینجوری با خدا حرف می زند. بنده می توانم بگویم صبرتُ علی حرِّ نارِک، خدایا من بر آتش صبر می کنم بر فراق تو نمی توانم صبر کنم. گفت من همچین جراتی ندارم بگویم . ببینید فرمود به اندازه ای که طاقت آتش داری : اَن تَعصیَهُ بقدر صبرکَ علی النار، این دوتا.
۳. اَن تعمل لدنیاکَ بقدر بقائک فیها؛ انقدر برای دنیا بدو که می خواهی بمانی، نمی گوییم دنیا را فراموش کن. قرآن دستور داده لا تَنسی نصیبَکَ من الدنیا ، اما نه حلال و حرام و آخرتت را به خطر بیاندازی دنیا آباد بشود. پس چهارم فرمود: اَن تعمل لآخرتکَ بقدر بقائک فیها. برای آخرتت انقدر بدو که آنجا می خواهی بمانی . ما اعتقادمان در بهشت خلود است ، یعنی جاودانگی ،معتقدیم بشر از بین نمی رود و می ماند در آن عالم. اگر ماندگاریم پس خیلی نیاز داریم. چرا در بهشت به هرکسی می گویند هرچقدر قرآن بلدی بخوان برو بالا؟ پس بهشت مراتب دارد . چرا می گویند عبور از صراط ، صراط مرصاد دارد انَّ ربک لبالمرصاد، این مرصادها را پیغمبر فرمود قنطره است پل های کوچکی است کمین گاه هایی است که بر روی صراط است . فرمود : کسی از اینها عبور نمی کند اگر حق الناس گردنش باشد کسی از اینها عبور نمی کند اگر نسبت به مردم و حقوق مردم کوتاهی کرده باشد. این ضمانت اجرایی است حالا پلیس هم نبود اجرا می کند . حکومت هم حکومت صاح نبود حجابش را رعایت می کند این از درون است این ارزش است که ایمان و اعتقاد قلبی باعث جلوگیری از انحراف بشود . اما خب اینطور نیست همیشه متاسفانه یعنی اعتقادهای مردم گاهی اینطور نیست و قوی نیست و گاهی هم خط ایا زیاد است تو جامعه . حالا من امروز با این مقدمه ای که عرض کردم می خواهم این بحث را بکنم که:
چجور باید جلوی انحراف را گرفت؟
اولا که چقدر آیه راجع به امربه معروف و نهی از منکر داریم من نمی خواهم بخوانم همه تان شنیدید . امیرالمومنین چقدر سفارش کرده فرمود: لا تترکوا بالامر بالمعروف و نهی عن المنکر ، این دوتا واجب را ترک نکنید . فرمود همه ی عبادت ها یک طرف ، این عبادت هم یک طرف این عبات مثل دریاست بقیه مثل یک قطره
فرمود مردم سه دسته هستند :
۱.بعضی ها منکر را خلاف را با قلب و دست و زبان انکار می کنند. اگر کسی گناه کرد ناراحت می شوند بهش می گویند نکن دستش هم می گیرند از سر صحنه ی گناه بلندش می کنند فرمود اینها بهترین آدمند که منکر را با قلب و لسان و ید نهی می کنند.
۲. فرمود بعضی ها با یَد نمی توانند ، با زبان و قلب. دو دسته.
۳. فرمود بعضی ها به زبان هم نمی توانتد انقدر گاهی شرایط سخت می شود نمی شود به زبان همتذکر داد. به قلب حداقل دلش می سوزد ناراحت می شود وقتی گناه می کنند خوشحال نمی شود تشویق نمی کند نمی گوید الحمدالله که اینطور شد . فرمود اینها هرکدامشان یک رتبه و درجه ای دارند.
حالا بیایید سیره ی امیرالمومنین هم برای شما در سه قسمت بیان کنم:
تذکر عملی
تذکرات زبانی
و تذکرات برخوردی
حضرت سه جور با منکر برخورد داشت.
قسم اول ، عملی : یک وقت روش شما یک کسی را می سازد ، یک روحاتی یک معلم یک متدین تو فامیل خود نحوه ی برخوردش اطرافیانش را می سازد ، نحوه ی عملکرد یک پدر تو خانه . آقا امیرالمومنین محمد حنفیه پسرش است ، صدایش می زد وقتی بچه بود ،می فرمود بابا بیا من وضو می گیرم تماشا کن ، دعاهایش را می خوانم ببینم می توانی حفظ کنی ! بچه ی کوچک محمد حنفیه. آقا وضو می گرفت بعد دعاها را یکی یکی می خواند. می فرمود: پسرم ! وقتی صورت را می شویی دعایش این است ، وقتی دست را می شویی دعایش این است . ببینم قدرت حفظ داری چقدر می توانی حفظ کنی ! آقا محمد حنفیه حفظ کرد و بلافاصله خواند ، حضرت تشویقش کرد . فرمود : به ازای هر قطره ای از وضو خداوند فرشته ای می آفریند تا قیامت تسبیح بگویند برای کسی که وضو را باحال و شاداب باشد. چون غالبا وضوهای ما حاشیه ای است یا حرف می زنیم یا حواسمان نیست ولی خود وضو هم مقدمه ی عبادت است باند فرودگاه پرواز نماز است . شما تو باند فرودگاه اگر یک هواپیما حواسش نباشد خوب نمی تواند بلند شود تو وضو اگر سه تا اانا انزلنا خواندی توجه داشتی دعای با حال خواندی حضور قلب تو نماز می آید. آقا ، محمد حنفیه را می نشاند و اینطور یاد می داد.
پیغمبر خدا خالد ابن ولید را فرستاد یمن، شش ماه رفت آنجا یک نفر مسلمان نشد، خالد ابن ولید آدم درستی نبود، و سابقه ی بدی دارد تو اسلام. و متاسفانه اهل سنت برایش عدالت قائلند ، خیلی تو اسلام جنایت هایی کرده و قبلش هم جنگ هایی با پیغمبر و بعد هم مسلمان شد پیغمبر فرستادش یمن فرمود برو بلکه آنجا عده ای را مسلمان کنی . براء ابن عاذب می گوید شش ماه رفت یک نفر مسلمان نشد ، برگشت ، آقا امیرالمومنین را فرستاد خالد ابن ولید را عزل کرد فرمود بیا . امیرالمومنین رفت یمن، براء می گوید روز اولی که رسید نماز صبح پشت سرش پر شد ، مردمی که هنوز مسلمان نشدند تازه می خداهند بشوند با نماز آشنا شدند مسلمان شدند و پشت سر حضرت نماز صبح ایستادند. قبیله ی همدان ، همدان مثل همدان نوشته میشه میم ساکن است که حضرت امیر هم قبیله ای همدان را دوست دارم . فرمود اگر من خاذن بهشت باشم همه شان را می فرستم بهشت ، چون اینها آدم های خوبی بودند حارث همدانی سوده همدانی ، خیلی به حضرت امیر علاقه داشتند ، براء می گوید قبیله ی همدان کل قبیله یک روز مسلمان شد ، رو رفتار امیر رو عملکرد امیرالمومنین ، چطور اینها را جذب کرده ؟ با چه رفتاری با چه ویژگی ؟ همان رفتار عملی .
یک کسی است به نام عبدالواحد ابن زید ، داستان را مرحوم مجلسی در بحار آورده بقیه هم ذکر کردند ، ابن ابی الحدید هم شاید داشته باشد . عبدالواحد ابن زید می گوید من یک روز آمدم کنارکعبه دیدم یک دختر ۴ ۵ ساله ای کنار کعبه دارد با خدا حرف می زند .خیلی قشنگ حرف می زند بعضی ها سواد و اطلاعات و علم و آگاهی ممکن است پایین باشد سن کم باشد اما فهم و درک بالا. دیدم با خدا دارد حرف می زند خدا را قسم می دهد به وصیِ بر حق پیامبر می گوید خدایا تورا قسم می دهم به عَلَمُ الاَعلام، بابُ الاحکام ، قسیم الجنّه و النار، راسُ الائمه ، خلیفهُ رسول الله، امیرالمومنین علی ابن ابیطالب دیدم با جه الفاظی دارد امیرالمومنین را .. آن هم کجا؟ بعد از شهادت حضرت امیر بوده آغاز خلافت معاویه بوده و خفقانی که بود تازه سال ۴۱ آن زمان ها که سال ۴۱ را می گویند عام الجماعه یعنی سالی که همه قدرت دست معاویه افتاد و خفقان شدیدی بود. دیدم با یک همچین خفقانی دختری آمده ؛ علَمُ الاعلام، بابُ الاحکام ، راسُ الائمه وصی رسول الله قسیم الجنه و النار. رفتم جلو گفتم تو دختر کی هستی ؟ گفت من بابایم تو صفین شهید شده . من دختر عمار یاسرم. گفتم چرا انقدر از امیرالمومنین تعریف می کنی؟ گفت امیرالمومنین وفتی بابایم شهید شد آمد خانه مان آنچنان با مهر با ما برخورد کرد ، مارا رو زانو نشاند من چشمم آبله گرفته بود نمی دید، دست مبارک به چشمم کشید چشمم بینا شد ، چشمم قدرت بینایی پیدا کرد. لطف کرد عنایت کرد تا زنده بود مخارج مارا می داد، عبدالواحد می گوید من گفتم : حالا که حضرت شهید شده لابد اینها خرج زندگیشان نمی چرخد دست کردم جیبم و چند دینار پول داشتم گفتم بیا باریک الله بچه این مول را بگیر گذاشتم تو دستانش پول را برگرداند گفت تو فکر کردی من برای پول این حرف هارا با تو زدم ؟ فرزندش امام حسن علیه السلام اکنون متکفل زندگی ما است و زندگی مارا او تامین می کند. بلند شد و شروع کرد اشعاری خواندن که حالا یک بیتش یادم است گفت که ترجمه اش این است : دوست ندارم دنیا را به من بدهند اما یک لحظه دست در دست دشمن علی ابن ابیطالب بگذارم شروع کرد به خواندن اشعار و با وقار از کنار کعبه دور شد . عبدالواحد می گفت من همینطور این بچه را نگاه می کردم علی چه کرده با این ؟ چه کرده ؟ چجور این قلب را جذب کرده چطور این قدرتاثیر گذاشته؟
حارث همدانی می گوید یک وقتی یک یهودی آمد مدینه گفت علی ابن ابیطالب کجاست ؟ سراغ حضرت را می گرفت ، گفتند چکار داری؟ گفت می خواهم بروم اظهار ارادت کنم . گفتند آقا شهید شده ، بعد از شهادت امیرالمومنین علیه السلام بوده است . می گوید این شخص را گفتم چکار داری حضرت علی شهید شده، خیلی گریه کرد ، خیلی متاثر شد . گفت در عمرم یک روز عدالت را دیدم. گفتم چطور؟ گفت یک روز آمدم در کوفه ،دوره ی خلافت امیر بود، بارهای گندم با مرکب آورده بودم چند بار گندم جایی استراحت می کردم شب ، دزد آند اینهارا برد. خیلی متاثر شدم ناراحت شدم من را بردند خدمت امیرالمومنین آقا فرمان داد گشتند بارهای سرقت شده ی من را پیدا کردند، خودش آورد اینهارا کنار منزل، تا صبح نگهبانی داد سارق اینها را نبرد. صبح همراهم آمد بازا اینهارا تبدیل به پول کرد من از کوفه رفتم. این رفتار امیرالمومنین من را جذب کرد.یک روز در عمرم عدالت را دیرم آن هم از علی ابن ابیطالب.
این است که عرض می کنم . ما اگر بخواهیم بچه مان تو خانه متدین بار بیلید خودمان باید بایستیم به نماز خودمان دروغ نگوییم خودمان باخانممان دعوا نکنیم بددهنی نکنیم. شما جلو بچه هرچی بخواهی از دهانت در می رود تو تلفن دروغ می گویی قول می دهی عمل نمی کنی بعد هم می خواهی بجه خوش قول عمل بیاید ؟ نمی شود . خودت نمازت آخر وقت است می خواهی بجه نماز اول وقت بخواند؟ نمی شود. خودت با همسرت تندی داری می خواهی او صبور باشد و حسن خلق داشته باشد؟
امام صادق فرمود: لا تامروا بالمعروف و لا ینهی عن المنکر کسی امر به معروف و نهی از منکر نکند مگر سه تا ویژگی داشته باشد :
۱. عالمُُ بما یَامُر ، و ما ینهی ، اولا بداند منکر چیه معروف چیه ؟ خیلی ها منکر و معروف را نمی شناسند بعضی ها می آمدند ائمه را امر به معروف می کردند ، به پیغمبر خدا آمده طرف می گوید اِعدِل اِعدِل عادل باش عادل باش ، تشخیص نمی دهد که پیغمبر خودش پیشوای عدالت است به او نباید گفت اعدل. بعضی ها تشخیص معروف و منکر نمی دهند. فرمود عالم باشد .
۲. عامل باشد ، من که خودم عمل نکنم که طرف به حرفم گوش نمی دهد. رفتار ما به قول یکی از مراجع عای مقام فرموده بود مردم با استدلالات ما ایمان نیاوردند مردم با کنردار و رفتار ما ایمان آوردند. چراا انقدر این مراجع ما محبوبیت دارند؟ زندگی شان ساده است، چرا یک مرجع عالی قدر مثل آیت الله بهجت می آید حرم اینطور جوان ها دورش می ریزند دنبالش می دوند که چهره اش را ببینند دستش را ببوسند ، چه کرده مگر این مرد ؟ زندگیش را ببینند سادگیش را ببینند ، تقوایش را می بینند برخوردش را می بینند این تاثیر دارد و اصلاح می کند و لذا فرمود : عالم باشد عامل باشد رفیقُُ فی ما یامر و یَنهی. منحرف بیمار است بیمار را که خفه اش نمی کنند ، باید رفیق باشد ، باید با روش اورا اصلاح کند. این یک بخش از رفتار امیرالمومنین علیه السلام که بخش عمده ی رفتار حضرت است کونوا دُعاهَ الناس غیر السِنَتِکم ، رفتاری که در کنار رسول خدا حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، رفتاری که از پیامبر آموخته بود یک جمله ای تو نهج البلاغه دارد خیلی عجیب است ؛
امیرالمومنین می گوید :پیغمبر روزی یک صفت اخلاقی به من یاد می داد، روزی یک صفت. یرفعُ لی فی کلِّ یوم علَماً فی الاخلاق . این خیلی مطلب مهمی است . مراکزی که کار تربیتی می کنید تو دانشگاه ها ت حوزه ها تو مدارس و دبیرستانها این را دقت کنید خیلی کار مهمی استگ اگر انسان این را طرح در کاربردیش کند می فرماید رسول خدا هر ر وز یک صفت اخلاقی را عَلَم می کرد و به من می آموخت. یَرفعُ لی فی کلّ یوم عَلما. شما ببینید مقام معظم رهبری هر سالی یک صفت را عَلَم می کند ، مثلا یک سال می فرماید سال صرفه جویی یک سال سال رفتار علوی، اینطور است دیگر یک سال سال رسیدگی به امور مردم این سال سال پیشرفت ، اسم برای سال می گذارد. کسانی که کار تربیتی می خواهند بکنند یک ماه توی مدرسه بیایند رو صفت راستگویی کار کنند . راستگویی . تابلوهایی که می زنند حدیث راچع به راستگویی باشد . همه ی معلم ها آن روز تو کلاس یک روایت راجع به راستگویی بخوانند یک داستانی راجع به راستگویی بگویند ، خود برخوردها یعنی ماهی یک صفت ، نمی شود تو اخلاق کیلویی کار کرد اخلاق جای انبوه سازی نیست اخلاق جای موردی است ، یرفعُ لی فی کلِّ یوم عَلَما. کم کم می شود وفای به عهد را علم کرد بعد اسراف نکردن را . یک ماه بیست روز چهل روز توی مدرسه اسراف نکردن. منتها معلم رعایت کند مدیر رعایت کند همه رعایت کنند این علم می شود این اخلاق ملکه می شود. لذا فرمود من خودم متعصی به پیغمبرم پیغمبری که صاحب خُلق عظیم بود من را اینگونه تربیت کرد لذا رفتار امیرالمومنین الگو است. این بخش اول ، بخش عملی.
اما دو بخش دیگر هم خلاصه بگویم و دیگر خسته نکنم شما را.
۲. بخش دوم تذکری است . گاهی باید تذکر داد ، حسن بصری یا پسرش است که می گوید من تو بصره بودم وضو می گرفتم ، آقا آمدند فرمودند : وضویت را شاداب بگیر باحال بگیر ، وضویم را گرفتم و دنبال آقا راه افتادم دیدم آقا رفت تو بازار ، اول بازار ایستاد با صدای بلند این آیه را خواند : تلک الدارُ الآخره نجعلها للذینَ یریدون عُلوّاً فی الارض و لا فساد. قرآن خواند بعد یکی یکی رفت سراغ بازاری ها . به هر شغلی به اقتضای شغل خودش تذکر داد. به خرما فروش یک جور به بقال یک جور به عطار یک جور به خیاط یک جور له ماهی فروش یک حور تذکر داد و فریاد می زد: مَعاشِر التُّجّار ، کاسب ها، بازاری ها ، چرا می فروشید می خرید قسم می خورید؟ جرا دروغ می گویید ؟ چرا تو زندگیتان معاد را فراموش می کنید؟ نخرید نفروشید کاسبی نکنید مگر اینکه از ربا ، از رشوه ، از دروغ از قسم اجتناب کنید .مستقیم آمد توی بازار تذکر داد .
این داستان قشنگ است توی بحار آمده، آمدند خدمت حضرت مردم کوفه گفتند : آقا آب فرات و آب کوفه سریان کرده و دارد تبدیل به سیل می شود خطرناک می شود. شما دستور بفرمایید جلویش را بگیرند سری بزنند مانع بشوند ، حضرت لباس پوشید و سوار بر مرکب حرکت کرد ؛، که مشکل این طغیان آب کوفه را حل کند. همین طور که دارد می آید تو مسیر سر کوچه تو مسجد سقیف نوشتند ۴ ۵ تا جوان و پیرمرد دور هم سر کوچه نشسته بودند ، و چه رسم بدی است سر کوچه نشستن چقدر بد است ایستادن تجمع آقایان سر کوچه ها جایی که خانم ها رد می شوند مردم رد می شوند . پارک هست فضاهایی هست کتابخانه هست جاهایی که مراکز ورزشی هست اجتماع در کوچه ها مخصوصا خیلی شب ها بعضی جاها هیئت است بعضی جاها تو خانه ها قرائت قرآن است اما بچه ها نوحوانان جوانان بیرون از خانه سر کوچه برای مردم مزاحمت ایجاد می کنند اینها شرعی نیست درست نیست. باید رعایت بشود باعث آزار و اذیت فراهم نشود. جند نفر نشسته بودند دور هم یکی از اینها یک جسارتی به امیرالمومنین کرد ناسزایی گفت ، و بقیه هم شروع کردند خندیدن . حضرت ایستاد، برگشت بله این همان آقایی است که می گوید به خدا قسم یک لعین به من ناسزا گفت سرم را انداختم پایین رفتم. ولی همه جا جای رفتن نیست یک جایی باید تذکر داد تا طرف متوجه شود برگشت ایستاد فرمود : در چهره های شما کبر می بینم ، در چهره های شما خودخواهی می بینم ، در جهره های شما آثار شیطان می بینم . پیرمردی بلند شد گفت آقا ببخشید نفهمیدند جوان بود اشتباه کرد .
فرمود نه نمی شود، به چهار شرط از شما می گذرم ، معلوم می شود اینها سابقه داشتند در اذیت کردن و حضرت می شناخت:
۱. این کوچه نشینی را بگذارید کنار ، دیگر سر کوچه نایستید دیکر نبینم شمارا.
۲. فرمود شنیدم آبراه هایتان تو کوچه است فاضلاب هایتان تو کوچه باز می شود ، برای مردم آزار ایجاد می کند. این فاضلاب را از کوچه ببندید.
۳. ناودان های منطقه ی شما رو سر مردم می ریزد، اینها را مهار کنید رو سر مردم نریزد .این روایت به درد شهرداری هم می خورد طبیعتاً.
۴. فرمود شما در برخوردهایتان و در ارتباط با عدم رعایت حقوق مردم شنیده ام خانه هایتان را یک طوری می سازید که پنجره هایش مشرف به خانه های مردم است. دید دارد تو خانه ی مردم. این اشراف را از بین ببرید. به این چهار شرط .گفتند چشم و آقا حرکت کرد و رفت. این روایت تذکر است. گاهی حضرت برخورد لفظی داشت تذکر می داد.
تو صفین عمار یاسر و حجر رفتند به طرف سپاه معاویه عصبانی شدند شروع کردند ناسزا گفتن به سپاه معاویه. سَب گفتن و ناسزا گفتن و لعن کردن. حضرت صدایشان زد فرمود جفتتان برگ ردید، آمدند فرمود کی به شما گفت سب کنید ناسزا بگویید ؟ گفتند آخر آقا اینها بر حق نیستند ما بر حقیم اینها باطلند . فرمود می دانم باطلند خدا آدم سبّاب را دوست ندارد یعنی کسی که فحش بدهد ناسزا بگوید عملکردشان را نقد کنید . ما روایت داریم قرآن هم می گوید ، و باعث مکدر شدن اهل بیت عصمت و طهارت است مخصوصا الان که ما با جهان اسلام سروکار داریم تو همین قم تو شهرستان ها تو ایران ، فرقه های مختلف گروه های مختلف افراد مستبصری که تازه شیعه شدند ، برخوردها باعث انزجار می شود. فرمود سَبّ نکنید بروید نقاط ضعفشان را بهشان تذکر بدهید . پس روش دوم حضرت روش گفتاری بود.
۳. و آخرین مورد روش برخوردی. گاهی عملکرد اثر نمی کند ،گاهی گفتار اثر نمی کند اینجا باید دست به کار شد ، من و شما نمی توانیم دست به کار شویم اگر انسان بخواهد برخورد دستی بکند قانون می خواهد. باید طبق قولنین اقدام کند مخصوصا تو حکومت اسلامیگ باید حکم داشته باشد میشود ریخت تو خانه ای خانه را بهم ریخت؟ می شود کسی که چشم چرانی می کند تو گوشش زد ؟می شود تو سرش بزنی؟ می شود بزنی وسایلش را خورد کنی؟ می شود ماشینی که موسیقی روشن کرده پنچر کنی؟ نه ؛ این برای من و شما جایز نیست این حکم و قانون می خواهد، بروی دادگاه من و شمارا محکوم می کند. اما اگر کسی اجازه ی قانونی داشت امیرالمومنین خودش امام بر حق است حجت خداست ، کنار کعبه دید حوان دارد چشم چرانی می کند هی می رود خودش را به زنها می رساند و مزاحم می شود و آن هم تو طواف. چقدر یک کسی باید بدبخت باشد که تو می خواهی گناه هم بکنی برو جای دیگر. من گاهی با کسانی که می روند عمره تلویزیون های مکه را باز می کنند که ماهواره دارد و فیلم ها را درست نگاه می کنند و گاهی وقت هایشان را صرف گناه ، می گویم این کار را می خواستی بکنی می رفتی اروپا ، اینجا جایش نیست. سوریه چا زیارت است حرم پیغمبر جای زیارت است ، گناه بد است همه تا اما اینجا بدتر است تو بدجایی را انتخاب کردی برای معصیت. کنار کعبه در حال طواف یکی دوبار حضرت رد شد تذکر داد دید فایده ندارد محکم زد تو صورتش سیلی محکم. طرف گوشش را گرفت آمد پیش خلیفا ی دوم زمان خلافت عمر بوده آند پیش خلیفه گفت علی ابن ابیطالب زد تو گوشم او هم دستش را گرفت آمد پیش حضرت گفت آقا شما تو گوش این زدید؟ حضرت فرمود بله ، چرا ؟ فرمود: مزاحم حریم مومنان می شود مزاحم ناموس مومنان می شود . گفت عجب! به من نگفت همچین کاری کروه بود . برو چشم خدا دیده تورا و دست خدا هم تو گوشَت زد و برو و قدر این سیلی را بدان علی ابن ابیطالب زد و دیگر اعتراض نکن . این را اگر ابن ابی الحدید نقل کرده منابع اهل سنت هم نقل کردند.
ولید شراب خورد ، عثمان می خواست حکمش را اجرا نکند یک جوری بپوشاند، خود امیرالمومنین تازیانه دست گرفت حکم شراب خوری را برایش اجرا کرد .
گاهی هم برخورد برخورد عملی است که مکرر از این موارد ذکر شده منتها عرض کردم اینها دیگر بری کسی مجاز است که اجازه ی قانونی داشته باشد ولی در حد اولی و دومی اش. یعنی برخورد عملی که انسان عملکردش برای مردم الگو بشود و یکی هم مسئله ی تذکر. این را باید در جانعه ما توجه کنیم مخصوصا عزیزانی که با موانها سروکار دارند. این را دقت کنند. قول ما باید لَیِّن باشد ، نرم باشد. ما دیگر از موسی پیامبر که دلسوزتر برای دین نیستیم و از فرعون هم منکر بالاتر نداشتیم ، فرعون می گفت من خدائم ، ان شالله یک روزی شاهد ریشه کن شدن انحرافات در جانعه باشیم و ان شالله خداوند جوان های مارا از این انحرافات مختلفی که متاسفانه دشمن دست گذاشته رویش تو سایت ها تو اینترنت تو فیلم ها تو تصویرها ، تو کتاب ها تو مقالات تو مجلات یعضی هم که خدایا هدایتشان کن یا برشان دارد که از داخل دامن می زنند خداوند ان شالله همه ی جوان های مارا از این انحرافات حفظ بفرماید. ان شالله دانشجویان دختر و پسر ما را مخصوصا دانشجویان مارا ان شالله روز به روز با مبانی اسلامی و دینی آشنا بگرداند.
ذکر مصیبت و روضه
خب روز بستم ماه مبارک رمضان است، امروز و امشب شب شهادت امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیه السلام است. روز گریه و اشک و این همکنار حرم کریمه ی اهل بیت فاطمه ی معصومه. ای خدا می شود یک بیست و یکی هم ما نجف باشیم ان شاء الله آنجا بگوییم السلام علیک ابالحسن، بک یا الله را کنارقبر امیرالمومنین بگوییم تو مسجد کوفه بگوییم و آنجا عرض ارادت کنیم.
امروز روز آخر عمر امیرالمومنین بود. امشب آفتاب عمر امیرالمومنین غروب کرد، امشب یتیم های کوفه به معنای واقعی یتیم شدند امشب دوستان علی به معنای واقعی تنها شدند. امشب بچه های علی طعم بی بابایی را کشیدند بچه هایی که یک روزی هم طعم بی مادری کشیده بودند. امروز افرادی آمدند ملاقات امیرالمومنین البته زیاد حضرت نمی پذیرفت حالش مساعد نبود ولی بعضی ها آمدند. حضرت می فرمود هرکه سوالی دارد بپرسد علی دیگر امشب از میان شما می رود. اما سوالاتتان را مختصر بپرسید چون حالم مساعد نیست نمی توانم به سوالت مفصل جواب بدهم سوالات را کوتاه کنید . می فرمود : بچه ها علی فردا باعث عبرت شماست ، دیروز امیر بود امروز باعث عبرت و فردا بین شما نیست. بالاَمسِ صاحِبکُم و الیوم عِبرتُُ لَکم و غَداً مُفارقُکم .
بعضی از افراد آمدند یکی از آنهایی که امروز آنده حجر ابن عدی است ، حجر عاشق علی بوده حجر فدایی علی بوده ، حجر آنقدر به امیرالمومنین ارادت دارد تا شنید دیگر نفهمید چند نفر را برداشت با خودش آمد توخانه می گوید وقتی ارد شدیم آقا بیهوش بود، شروع کرد شعر خواندن و گریه کردن مصیبت خواندن، وا اسَفا مولی التقی شروع کرد خواندن اشعار ، یک وقت آقا چشم هایش را باز کرد فرنود: حسنم بابا کیه دارد شعر می خواند؟ کیه دارد صحبت می کند؟ عرض کردد آقا حجر ابن عدی است ، فرمود حجر بیا جلو،می گوید یک چند قدمی رفتم جلو نزدیک آقا ، فرمود حجر یک سوال علی را جواب بده چقدر علی را دوست داری چقدر علی را می خواهی؟ گفت آقا به خدا قسم با شمشیر قطعه قطعه ام کنند من را بسوزانند دست از محبت شما بر نمی دارم . لو قُطِّعتُ بالسَّیف و… بالنّار، من از شما دست بر نمی دارم. چه کسانی چه علاقه هایی داشتند کم بودند اما قوی بودند. اصبغ ابن نباته حجر ابن عدی رشید حجری میثم تمار فدایی های امیرالمومنین بودند صعصعه ابن سوهان اینها سوختند امشب در رسای امیرالمومنین. اینها ملاقات هایی بوده که امروز بوده .
اما یک ملاقات امروز برای امام حسن و بچه ها خیلی سنگین آمد، و آن ملاقات پزشک است با امیرالمومنین . بلاخره نگاهشان به دهان این پزشک بود او معایناتش را کرد طبیب روی امیرالمومنین بررسی کرد همه ی چشم ها دوخته شده به دهان پزشک. دیدی یک وقت یک مریض بدحالی داری بیمارستان پشت در اتاق عمل تا پزشک می آید بیرون می دوی، آقا چی می شود؟ بابایم می ماند؟ مادرم می ماند؟ بچه ام خوب می شود؟ امام هسن هم اینطور چشم به دهان پزشک دوخت، یک وقت صدا زد آقا پسر بزرگش کیه؟ منم .فرمود آقاجان به بابایتان بگویید وصیت کند این بابا نمی ماند.
طبیبا وا مکن زخم سرم را
مسوزان قلب زینب دخترم را
تا آمد زخم سر را باز کند فرمود صبر کن زینب از اتاق بیرون برود،
طبیبا کارم از درمان گذشته
زد آتش زخم سر این پیکرم را
یا ابالحسن ! شب عزای شماست روز عزای شماست ، به یاد همه ی گرفتارها ان شالله نجف کنار قبرش ناله بزنیم..
طبیبا یک خواهشی ازت دارم پزشک! حالا که من می میرم حالا که دیگر خوب نمی شوم ،
طبیبا
ببند آن گونه زخمم را که در قبر
نبیند فاطمه زخم سرم را
نگذار زهرا امشب فرق شکافته ام را ببیند . آخر نگذاشت پهلوی شکسته اش را ببینم. تا شبی که غسلش دادم متوجه نشدم ،
ببند آنگونه زخمم را که در قبر
نبیند فاطمه زخم سرم را
یک خواهش دیگر هم دارم یک جمله ی دیگر عرض من تمام،
وداع زندگی را گفتم آن روز ، کِی آقا ؟
وداع زندگی را گفتم آن روز
که زد در کوچه قنفذ همسرم را
که زد در کوچه قنفذ همسرم را
یادم نمی رود چند سال پیش نجف ، مقابل حرم امیرالمومنین یکی از مداح های معروف قم را دیدم، گفتم یک چند جمله روضه بخوان گریه کنم ، آمدیم باهم کنار حرم ، شروع کرد روضه ی فاطمه خواندن گفتم روضه زهرا نخوان اینجا علی طاقت نمی آورد اینجا . از فاطمه اش نگو اینجا، آخر آن شبی که زهرایش را تو قبرگذاشت گفت فاطمه جان ابکی ابکی مخافَهً … حیاتی .
یا ابالحسن حاضر نبودی فرق تو مقابل زینب باز کنند حاضر نبودی پانسمان سر را جلوی دختر عوض کنند ، نمی شود من امروز از کربلا نگویم. شب بیست و یکم هم زیارت امام حسین وارد است.
یا اباعبدالله! عرض کنم آقا جان نبودی کربلا، ببینی تو مجلس ببینی چه کردند با اباعبدالله ببینی چه کردند که دختر بابا را نشناخت. نبودی ببینی در مقابل چشم دختر و خواهر اسب بر بدن اباعبدالله دواندند.
پایان
نظرات شما عزیزان: